تاريخ : جمعه 14 اسفند 1398برچسب:, | 13:7 | نویسنده : مهدی لایموت

 

قید

 

 

قید کلمه یا گروهی است که مفهومی به مفهوم فعل و نیز به مفهوم صفت یا مسند یا قید دیگر و یا مصدر می افزاید و تو ضیحی درباره آنها می دهد و آنها را با آن مفهوم جدید مقید می کند . قیدی که فعل را مقید می کند قید فعل نامیده می شود . قید فعل چگونگی وقوع فعل را بیان می کند یا آن را به چیزی از قبیل مقدار، زمان، ترتیب، تکرار ومانند آنها وابسته می سازد .

بهترین راه شناخت قید در جمله این است که آن را از جمله حذف کنیم اگر در مفهوم جمله خللی ایجاد نشود آن کلمه قید می باشد .

اقسام قید( از نظر مفهوم ) :

قید از نظر مفهوم ،یعنی زمان، مکان، مقدار، چکونگی، یا مفهومی جز آن را برساند . معروفترین اقسام قید:

1- قید زمان: مانند روز، شب، صبح، امروز، امشب و ...

2- قید مکان: اینجا، آنجا، هر روز، همه جا، عقب، پایین و...

3- قید مقدار(کمیت): کم بیش، بسیار، خیلی، بس، کمی و...

4- قید کیفیت(چگونگی ): مانند، خوب، بد، زشت، زیبا، چگونه، آهسته ...

5- قید حالت: قید حالت، که حالت و چگونگی فاعل یا مفعول را در حین انجام دادن یا انجام گرفتن کار می رساند.

مانند: احمد خندان آمد.    خندان حالت خندیدن را نشان می دهد .

6- قید تمنا: کاش، کاشکی، ان شالله، لطفاً، ای افسوس ،

7- قید تاسف: متاسفانه، افسوس، وای، دریغ، دریغا و...

8- قید تعجب: عجب، شگفتا، وه ، به به و...

9- قید قصد:  ترحما، از روی تفنن، تبرکا و...

10- قید تدریج: دقیقه به دقیقه، هفته به هفته، اندک به اندک  و...

11- قید تکرار: باز، دیگر، دوباره، دو مرتبه، مجدداً و...

12- قید تفسیر: یعنی، بدین معنی که، به عبارت دیگر و...

13- قید ترتیب: یک یک، دو دو، پی در پی و...

14- قید پرسش: آیا، چرا، چه، کجا و...

15- قید استثنا: بجزکه، مگر که، استثنائاًو...

16- قید نفی: هرگز، به هیچ وجه، ابداً و...

17- قید تصدیق و تاکید: بلی، حتماً، قطعاً و...

18- قید تشبیه: گویی، گفتی، به سان و...

19- قید علت: از این رو، بدین جهت، به این دلیل  و...

20-  قید انحصار: فقط، بس، تنها، منحصراً.

21- قید تبری و ادب: دور از مجلس، خدا نکرده، دور از رو.

22- قید اختصار: فی الجمله، باری، الغرض.

قیدها از نظر ساختمان:الف : قیدهای نشانه دارب: قیدهای بی نشانه

قیدهای بی نشانه

 

1- قیدهای مختص: واژه هایی هستند که همیشه قیدند؛ ناگهان،سپس،بالاخره، هنوز، هرگز، البته، شاید، خیلی،چرا،آری،بلی.

 

2- گروه اسمی مشترک با گروه قیدی :بعضی از واژه ها می توانند گروه اسمی باشند ونقش های  اسم را بپذیرند و هم می توانند گروه قیدی قرار بگیرند ؛امروز، امشب، دیروز، شب، روز، صبح، فردا، تابستان، جمعه، عیدنوروز، آن جا، هرجا،کجا؟

 

3- می دانیم که بعضی از واژه ها هم می توانند صفت قرار گیرند و هم گروه قیدی .این گونه واژهها وقتی وابسته اسم باشند، صفت اند ،مانند: (هوای خوب )،اما وقتی با فعل در رابطه ی مستقیم باشند ،گروه قیدی اند :علی خوب می رود.

قیدهای نشانه دار

1- کلمات تنوین دار: هر واژه ای که در آخر آن تنوین بیاید، به گروه قیدی (قید مختص نشانه دار) تبدیل می شود .شمار زیادی از این واژه ها را می توان به شکل (پیشوند +گروه اسمی )درآورد.

 اصلاً ( = در اصل)    احتراماً( = با احترام )    تدریجاً(= به تدریج )و...

واژه های تنوین دار عربی از این جمله اند. مانند : واقعاً

2- پیشوند قید ساز +گروه اسمی: این گروه واژه ها را باید از متمم های قیدی باز شناخت . در این واژه ها  جزء نخست، پیشوند است نه حرف اضافه و با گروه اسمی پس از خود یک واژه مشتق می سازد. به همین دلیل- چنان که دیدیم- بیشتر این نوع قیدها را می توان با گروه های قیدی تنوین دار یا قید ساده عوض کرد .

به ظاهر= ظاهراً                                   به دقت= دقیقاً

3- متمّم های قیدی:  حرف اضافه + اسم/ ضمیر : به آن گروه اسمی که پس از حرف اضافه بیایداگر متمّم اجباری نباشد یعنی حذف آن ممکن باشد- گروه قیدی (متمّم قیدی )می گوییم.

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 2 اسفند 1398برچسب:, | 13:19 | نویسنده : مهدی لایموت

شعر کامل «ای وطن» سلمان هراتی



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 2 اسفند 1398برچسب:, | 14:23 | نویسنده : مهدی لایموت

قصیده کامل «ای وطن» ادیب الممالک(36بیت)



ای خزیده در این سرای کهن

ای دمیده چو گل درون چمن

نکته ای گویمــت که گر شنوی

شاد مانی به جان و زنده به تن

آدمی را چو هفـــت مهــــر به دل

نبــــــود کم شمار از اهریمن

مــهر ناموس و زندگـــانی و دین

عزت و خاندان و مال و وطن

وان که بیهـــوده بگــــذراند عـمر 

هست نــــادان و ابله و کودن

وان که ایمان به دین خویش نداشت

از بدیــــهای او مـــباش ایمن

وان کــــه قــــدر شــرف نداند باد 

ذل و فقــــــــرش قبا و پیراهن

وان که اسراف پیشه کرد به مــــال

نشــــــود شمع خانه اش روشن

وان که حب وطن نداشــــت به دل 

مرده زان خوبـــتر به مذهب من

ای وطــــن ای دلِ مــــــــــرا مأوا

ای وطـــــــن ای تنِ مرا مسکن

ای وطن ای تو نور و ما همه چشــم 

ای وطن ای تو جان و ما همه تن

ای مرا فــکرت تــــــــو در خـــاطر 

وی مرا منّـــــــــت تو بر گردن 

ای تراب تــــــــو بهتر از کـــــــافور 

ای نسیم تو خـــــــوشتر از لادن

ای فضـــــــای تـــــــــو به ز باد بهار

ای هــــوای تو به ز مشک ختن 

ای تــف غیـــــــرت تــو خاره گداز

ای مــــــی همت تو مرد افکن

 پشه با یاری تو پیـــــــــــل شـــــکار 

روبه از نیــــــروی تو شیر اوژن 

ای عیون کریمـــــه را منــــــــــــظر

ای عظام رمـــــــــــیمه را مدفن 

ای غــزالان شوخ را گلــــــــگشت

ای درختـــــان سبز را گلــــشن 

نار تـــــــــو خوبتر ز بــــرد و سلام

خار تو تـــــازه تر ز ورد و سمن 

با تـــــــــو بر زهر جــــان ما مشتاق

بی تو با نور چـــــــشم ما دشمن 

از تو گر رو کنم به دار ســــــــــرور

هست در دیده ام چــو نور حزن

از هوای تو مغزم آن شــــــــــــــنود

که رسول خدا ز بــــــــــاد یمن 

ای به یاد تو در سرای سپنــــــــــــج 

ای به نام تـــــــو در جهان کهن

تخت جمشــــــــــــــید و افسر دارا 

تیغ شــــــــــاپور و رایت بهمن 

ای به مهر تو با هــــــــــــــزار اسف

ای به راه تـــــــــو با هزار شجن

خسته در هر رهی دو صد بهــــــــرام 

بسته در هر چهـــی دو صد بیژن

ای ز شاپور و اردشیـــــــــــر به پای

مانده آباد دشــت و باغ و چمن

ای زبهرام و یزد گرد به جـــــــــــای 

چشم اســـــــــفندیار رویین تن

ای پی نرگس تو غرقه به خـــــــــون

مانده ویـــران دیار و ربع و دمن

ای سپرده هـــــــــــزار دستـــــــانت 

خانه و آشیــــــان به زاغ و زغن

ای پس از صد هزار رود و ســــــرود

خـــواسته از سرای تو شـــــیون

از هــــــــــــــوای تو هر که برگردد 

متوسل بود به جبت و وثــــــــن

وثنی بهترســــــت از آن که به صدق

نپرستــــــــــد تو را بسان شمن 

ای برادر بتـــــــــــــــاب از آتش ما

آن دلی را کــه سخت تر ز آهن

گریه کن بر وطن کــــــه گریه ی تو

چشم دل را همــــی کند روشن 

به هوای وطن زنان گریـــــــــــــــند

گر نگریی تو کمتــــــری از زن