تاريخ : سه شنبه 3 آذر 1400برچسب:, | 20:26 | نویسنده : مهدی لایموت

 

اقسام فعل ازنظر زمان:

الف)فعل ماضی ( گذشته)     ب) مضارع ( حال)    ج) مستقبل ( آینده)

مضارع) فعل مضارع :فعلی است که بر انجام کاری یا روی دادن حالتی وصفتی در زمان حال یا آینده دلالت می کند.

 

 

فعل مضارع سه قسم است:

 

  مضارع اخباری

 

  مضارع التزامی

  مضارع مستمر(جاری)

 

1-مضارع اخباری: مضارع اخباری بر انجام کاری در زمان حال به طور قطعی به کار می رود. 

 

مضارع اخباری به کمک بن مضارع فعل مورد نظر و پیشوند(می) و  شناسه هاساخته می شود. : می+ رو + م= می روم

 

می روم            می رویم 

 

می روی           می روید

 

می رود             می روند 

 

2- مضارع التزامی: 

 

مضارع التزامی فعلی است که بر انجام کاری در زمان حال یا آینده همراه با شک و تردید،آرزو،شرط دلالت دارد.

 

طریقه ی ساخت آن:هر گاه به جای «می» درمضارع اخباری «بِ»قرار دهیم ،فعل به صورت مضارع التزامی در می آید.مثال:

 

« می رود » مضارع اخباری است.

 

«  برود  » مضارع التزامی است

 

بروم              برویم 

 

بروی             بروید 

 

برود              بروند 

 

3- مضارع مستمر(در جریان): مضارع جاری(ملموس) برانجام کاری یاروی دادن حالت وصفتی در زمان حال به صورت مستمر دلالت دارد.

 

مثال: حسین دارد می نویسد.

نکته1:فعل مضارع اخباری و التزامی گاهی در مفهوم آینده نیز به کار می روند:فردا به مدرسه می روم/شاید فردا به مدرسه بروم.

نکته2:گاهی پیشوندهای مضارع اخباری و التزامی(می،بِ)حذف می شوند که در این صورت باید از مفهوم جمله به زمان آن پی برد.

نکته3:در متون کهن گاهی ماضی ساده با پیشوند(بِ) همراه می شود که نباید با مضارع التزامی اشتباه گرفت.صیّاد برفت.

نکته4:فعل امر را نباید با مضارع التزامی اشتباه بگیریم زیرا:الف-فعل امر فقط در دو صغیه ساخته می شود(دوم شخص مفرد و جمع) امّا فعل مضارع التزامی در شش شخص صرف می شود.ب-فعل امر انجام کاری را از ما درخواست می کند امّا فعل مضارع التزامی بر شک،تردید،آرزو و شرط دلالت می کند.

نکته5:گاهی بین فعل کمکی مضارع مستمر(دار) و فعل اصلی فاصله می افتد در این صورت نباید آن ها را جدا از هم حساب کرد.من دارم مطلب می نویسم/فعل(دارم می نویسم)

نکته6:هنگام منفی کردن فعل مضارع التزامی پیشوند(بِ) حذف شده و (نَ)جایگزین می شود.بروم/نروم

ماضی

 

1- ماضی ساده : فعلی که از انجام کار یا روی دادن حالت در گذشته خبر می دهد.

 

                   ساخت ماضی ساده : بن ماضی فعلشناسه ی ماضی  مثال : رفتــــَم

نکته1:در متون کهن گاهی ماضی ساده با پیشوند(بِ) همراه می شود که نباید با مضارع التزامی اشتباه گرفت.صیّاد برفت.

نکته2:مهم ترین علامت ماضی ساده نداشتن علامت است.

 

2-ماضی نقلی(گذشته زنده) : فعلی که در گذشته شروع شده و ادامه دارد یا آثارش تا زمان حال باقی است.

 

 ساخت ماضی نقلی : بن ماضی فعل + ه + (ام،ای،است،ایم،اید،اند) مثال : رفته ا َم

نکته1: بن ماضی + ه  را صفت مفعولی هم می گویند.دید+ه=دیده

 

نکته2:فعل کمکی زمان ماضی نقلی(است)می باشد که با گذشت زمان حذف شده و فقط در سوم شخص مفرد باقی

مانده است:رفته است.

شنیده استم/شنیده استی/شنیده است  

شنیده استیم/شنیده استید/شنیده استند             

 

 

3-ماضی استمراری(گذشته پیوسته) ،آن است که دلالت کند بر صدور فعل در زمان گذشته به طریق استمرار و تکرار و تدریج .ساخت آن:می +ماضی ساده/می رفتم. 

نکته1:پیشوند دو زمان(مضارع اخباری) و (ماضی استمراری) (می) بوده و وجه تمایز

آن ها بن های فعلی هر کدام می باشد.

نکته2:در متون کهن گاهی زمان ماضی استمراری با پیشوند(همی) یا پسوند(ی) نیز می آمد.

مثال:همی رفتند/رفتندی

نکته3:اکثر فعل هایی که بن ماضی آن ها به (ید) ختم می شود ماضی استمراری سوم شخص مفرد آن ها با مضارع اخباری دوم شخصشان یکی است.مثال:می دوید

برخی از این افعال عبارتند از:کشید،دوید،رسید،خرید،بُرید،جوید،جهید،خزید،پرید،لغزید،لرزیدو...

4-ماضی مستمر(در جریان):فعلی که در گذشته درحال وقوع بوده و توسط فعل دیگری قطع

شده‌است.ساختار:داشتم،داشتی،داشت..+ماضی استمراری/داشتم می رفتم

 

5-ماضی بعید (گذشته دور):فعلی که در گذشته دور اتّفاق افتاده است.

 

  • ساختار: صفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودم،بودی،بود.../رفته بودم

6-ماضی التزامی(گذشته درخواستی):برای بیان کاری در گذشته همراه با احتمال، آرزو، یا التزام به‌کار می‌رود.

 

  • ساختار: صفت مفعولی (بن ماضی + ه) + باشم،باشی،باشد.../رفته باشم

 

 

 نکته1:در زمان های فعل شش زمان دارای فعل کمکی(معین)هستند:مستقبل،ماضی نقلی،ماضی بعید،ماضی التزامی،ماضی مستمر،مضارع مستمر.

نکته 2:در بین زمان ها در ساختار سه زمان صفت مفعولی کاربرد دارد:ماضی نقلی،ماضی بعید،ماضی التزامی

نکته3:در انواع ماضی تنها زمانی که شناسه سوم شخص مفرد آن تهی نیست «ماضی التزامی » می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1400برچسب:, | 18:38 | نویسنده : مهدی لایموت

صفت های سنجشی

گاهی دو انسان یا حیوان یا چیزی را در یک صفتی با هم مقایسه می کنیم و بعد یکی را بر دیگری برتری می دهیم .

به طور مثال می گوییم« علی و حسن هر دو دانش آموزان زرنگی هستند امّا علی دانش آموز زرنگ تری  است.یا یوز بلنگ و آهو هر دو حیوانات سریعی هستند امّا یوز بلنگ حیوان سریع تری است.»همانگونه که مشاهده می کنید در این مقایسه یک انسان یا حیوان بر دیگری برتری داده شده و به آخر آن «تر» افزوده می شود مثل «زرنگ تر و سریع تر».به این گونه صفت ها که از ترکیب یک صفت بیانی با «تر»ساخته می شود صفت سنجشی تفضیلی می گویند.«دانش آموز زرنگتر»

زمانی نیز ما یک انسان یا حیوان یا چیزی را با نمونه های دیگری مقایسه می کنیم.به طور مثال می گوییم علی زرنگ ترین دانش آموز کلاس است یا یوزبلنگ سریع ترین حیوان روی زمین است.آنگونه که مشاهده می کنید این نوع کلمه از ترکیب یک صفت بیانی با«تر ین»ساخته می شود و «صفت عالی»  نام دارد.

اگر به مثال های بالا توجه کنید خواهید فهمید که «صفت تفضیلی» بعد از هسته قرار گرفته و جزء وابسته های بسین اسمی است« دانش آموز زرنگ تر» و بر عکس صفت عالی قبل از هسته قرار گرفته و از وابسته های بیشین حساب می شود«زرنگ ترین دانش آموز»

نکته1:برخی از کلمات مثل«به،مه،بیش،کم و...» صفت تفضیلی بوده و بدون «تر» می آیند:«به کزو ماند سرای زرنگار» این گونه کلمات اکثراً در جمله بدون هسته آمده و نقش می گیرند و بیشتر اوقات مسند می باشند.در  مثال قبل «به» مسند است.

نکته2:صفت های تفضیلی اگر همراه هسته نیایند دیگر وابسته و صفت نبوده و نقش می گیرند.مثال «علی زرتگ تر است»زرنگ تر مسند است.

نکته3:گاهی با افزودن «تر» به آخر برخی اسم ها صفت تفضیلی و عالی می سازیم.مثال:مردتر،شیرتر،آدم ترو... .اگر توجه فرمایید این نوع اسم ها در حقیقت در معنی صفت به کار می روند و دیگر اسم حساب نمی شوند به طور مثال مرد در معنی جوان مرد یا شیر در معنای شجاع.

نکته4:صفت های عالی اگر بدون هسته بیایند دیگر وابسته وصفت نبوده و نقش می گیرند.او بهترین است.بهترین:مسند/بهترین ها را انتخاب کن./بهترین :مفعول

نکته5:گاهی صفت های عالی همراه با کسره می آیند وبه کلمه قبلی خود اضافه می شوند که در این صورت خود هسته گروه اسمی بوده و نقش خواهد گرفت و کلمه بعد وابسته و مضاف الیه خواهد بود.مثال:بهترینٍ کارها نیکی به مادر است.بهترین کارها:گروه اسمی و نهاد/بهترین: هسته،نهاد/کارها:وابسته مضاف الیه

نکته6:گاهی صفت عالی بعد از کسره قرار می گیرد که در این صورت وابسته بسین و صفت خواهد بود.مثال:بنده یِ کمترین/کمترین وابسته بسین صفت

نکته7:در متون کهن گاهی صفت عالی با پسوند(ین) هم می آمده است.مثال:مهین نامداران(بزرگترین نامداران)

نکته8:گاهی در متون کهن صفت عالی با «تر»همراه می گردید.مثال:نیکوتر مردم(نیکوترین مردم)



تاريخ : سه شنبه 5 آبان 1400برچسب:, | 11:39 | نویسنده : مهدی لایموت

اضافه تشبیهی

دانش آموزان عزیز در سال های پیش با آرایه ی تشبیه و ارکان آن آشنا شدیم و فهمیدیم که اگر جمله ی زبانی را با زیور ارایه های ادبی بیاراییم کلام زیبا و به عبارت دیگر ادبی می گردد لذا عبارتی که دارای آرایه ی تشبیه است زیباتر از جمله زبانی است برای مثال عبارت:«دانش اندر دل چراغ روشن است» زیباتر از عبارت«انسان با دانش آگاه می شود» می باشد حال اگر همین تشبیه را کوتاه تر بیان کنیم یعنی رکن چهارم و سوم آن را حذف نماییم بر زیبایی عبارت افزوده خواهد شد به این صورت:چراغٍ دانش.

به اینگونه تشبیه تشبیه بلیغ می گویند.اگر دو طرف تشبیه «مشبه و مشبه به»را به صورت یک ترکیب اضافی «مضاف و مضاف الیه»بیاوریم به ان اضافه ی تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی می گویند.

مثال:توفانٍ غم:غم مثل توفان است/دریای غم ساحل ندارد:غم مثل دریاست.

نکته:در اکثر اضافه های تشبیهی رکن اوّل(مشبه) در جای مضاف الیه و رکن دوم(مشبه به)در جایگاه مضاف  می اید.در مثال بالا اگر توجه نمایید غم(مشبه) و توفان(مشبه به) می باشند و در ترکیب «توفانٍ غم» غم(مضاف الیه)وتوفان(مضاف) هست.برای امتحان درستی تشبیه بین دو کلمه «مانند»بیاورید و ببینید آیا تشبیهی وجود دارد یا نه.غم مانند توفان است.

اکنون در اشعار زیر تشبیه های اضافی را مشخّص کنید.

-رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد/همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

-در آسمان سینه ی من ابر بغض خفت/صحرای دل بهانه ی باران گرفته است

-از سپهر رخت ستاره ی اشک/می دمد با تلاوت قرآن



تاريخ : دو شنبه 4 آبان 1400برچسب:, | 19:4 | نویسنده : مهدی لایموت

پرسش انکاری

دوستان عزیزم همانگونه که در سال های فبل خواندیم یکی از انواع جمله از نظر پیام و محتوا جمله پرسشی است امّا گاهی هدف از پرسش آگاهی از موضوعی که در مورد آن اطلاعی نداریم نیست بلکه هدف رد و انکار یا تأیید و قبول یک امر می باشد به زبان دیگر اینکه خود سؤال کننده جواب را می داند فقط می خواهد در قالب پرسش موضوعی را رد یا تأیید کند و بر تأثیر سخن بیفزاید.بر همین اساس می توان پرسش را علاوه بر پرسش عادی به دو دسته تقسیم کرد البته پرسش انواع گوناگون دیگری هم دارد که در مجال بحث ما نیست.

الف-پرسش انکاری(استفهام انکاری)

ب-پرسش تأکیدی(استفهام تأکیدی)

الف-در این نوع پرسش همان طور که در بالا نیز گفته شد هدف از پرسش رد و انکار یک امر است.مثال:چه کسی گفته که بدون زحمت می توان موفّق شد؟(نمی توان موفقّ شد)،چه کسی می تواند از عهده شکر نعمت های خدا برآید؟(هیچ کس نمی تواتد)

نکته:اکثر پرسش های انکاری با فعل مثبت می آیند.اگر در مثال های بال دقّت کنید خواهید دید که فعل هر دو جمله مثبت است ولی جواب منفی است.

ب-در این نوع جمله هدف تأیید و قبول یک امر می باشد.مثال:مگر نگفتم خوب درس بخوانید؟(حتماً گفتم)،خیال می کنی من منظور تو را نفهمیدم؟(حتماً فهمیدم)

نکته:اکثر پرسش های تأکیدی با فعل منفی می آیند ولی جواب آن ها بلی و حتماً و از این دست جواب هاست.اگر در مثال های بالا توجّه نمایید خواهید دید که فعل هر دو مثال منفی است.

تمرین

در عبارات و ابیات زیر نوع پرسش ها را مشخّص کنید.

-آیا دانایی دشمن انسان هاست؟

-تو نمی دانی مگر رسم ادب؟

-آیا دانایی دشمن جهل نیست؟

-آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع؟

-من که لاف عقل می زنم این کار کنم؟

-صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟

-نومید کی توان بود از لطف لایزالی؟

چو گرمی از تو می بینم چه باک از خصم دم سردم؟

-خیال می کنی کشور صاحب ندارد؟

-به خیالت خدا از گناهان تو خبر ندارد؟

-علی دارم چه غم دارم؟



تاريخ : سه شنبه 25 فروردين 1400برچسب:, | 14:13 | نویسنده : مهدی لایموت

مصدر - بن ماضی - مضارع

آراستن - آراست - آرا

آرامیدن - آرامید - آرام

آزردن - آزرد - آزار

آزمودن - آزمود - آزما

آسودن - آسود - آسا

آشامیدن - آشامید - آشام

آشفتن - آشفت - آشوب

آغازیدن - آغازید - آغاز

آغشتن - آغشت - آغار

آفریدن - آفرید - آفرین

آلودن - آلود- آلا

آمدن - آمد - آ

آمرزیدن - آمرزید - آمرز

آموختن - آموخت - آموز

آمیختن - آمیخت - آمیز

آوردن - آورد - آور

آویختن - آویخت - آویز

ارزیدن - ارزید -ارز

افتادن - افتاد- افت

افراشتن - افراشت - افراز

افروختن - افروخت - افروز

افزودن - افزود - افزا

افسردن - افسرد - افسر

افشاندن - افشاند - افشان

افشردن - افشرد - افشر

افکندن - افکند - افکن

انباشتن - انباشت - انباز

انجامیدن - انجامید - انجام

انداختن - انداخت - انداز

اندوختن - اندوخت - اندوز

ندودن - اندود - اندا

اندیشیدن - اندیشید - اندیش

انگاشتن - انگاشت - انگار

انگیختن - انگیخت - انگیز

ایستادن - ایستاد - ایست

باختن - باخت - باز

باریدن - بارید - بار

باشیدن - باشید - باش

بافتن - بافت - باف

بالیدن - بالید - بال

بایستن - بایست - بای

بخشودن - بخشود - بخشا

بخشیدن - بخشبد- بخش

برازیدن - برازید - براز

بردن - برد- بر

بریدن - برید - بر

بستن - بست - بند

بلعیدن - بلعید - بلع

بودن - بود - بو

بوسیدن - بوسید - بوس

بوییدن - بویید - بو

بیختن - بیخت - بیز

پاشیدن - پاشید - پاش

پالودن - پالود - پالا

پاییدن - پایید - پا

پختن - پخت - پز

پذیرفتن - پذیرفت - پذیر

پراکندن - پراکند - پراکن

پرداختن - پرداخت - پرداز

پرستیدن - پرستید - پرست

پرسیدن - پرسید - پرس

پروردن - پرورد - پرور

پریدن - پرید - پر

پریشیدن - پریشید - پریش

پژمردن - پژمرد - پژمر

پژوهیدن - پژوهید - پژوه

پسندیدن - پسندید - پسند

پلاسیدن - پلاسید - پلاس

پنداشتن - پنداشت - پندار

پوسیدن - پوسید - پوس

پوشیدن - پوشید - پوش

پوییدن - پویید - پو

پیچیدن - پیچید - پیچ

پیراستن - پیراست - پیرا

پیمودن - پیمود - پیما

پیوستن - پیوست - پیوند

تابیدن - تابید - تاب

تاختن - تاخت - تاز

تافتن - تافت - تاب

تپیدن - تپید - تپ

تراشیدن - تراشید - تراش

تراویدن - تراوید - تراو

ترسیدن - ترسید - ترس

ترکیدن - ترکید - ترک

تکیدن - تکید - تک

تنیدن - تنید - تن

توانستن - توانست - توان

توپیدن - توپید - توپ

توختن - توخت - توز

توفیدن - توفید - توف

جستن – جست – جه

جستن – جست – جو

جنبیدن – جنبید – جنب

جنگیدن – جنگید – جنگ

جوشیدن – جوشید – جوش

جویدن – جوید – جو

جهیدن – جهید – جه

چاپیدن – چاپید – چاپ  

چرخیدن – چرخید - چرخ

چروکیدن – چروکید – چروک

چریدن – چرید – چر

چسبیدن – چسبید – چسب

چشیدن – چشید – چش

چکیدن – چکید – چک

چمیدن – چمید – چم

چیدن – چید – چین  

حاریدن – چارید – خار

خاستن – خاست – خیز

خراشیدن – خراشید – خراش



تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1399برچسب:, | 12:4 | نویسنده : مهدی لایموت

1.     اسم ساده : اسمی است که تنها از یک جزء (تکواژ) ساخته شده باشد و به دو جزء یا بیشتر تقسیم نشود. مانند: آب، قلم، کوه، دریا...

2.    اسم غیر ساده: كلمه اي است كه بيش از يك جز (تكواژ) داردو به دو جزء یا بیشتر تقسیم شود. شادی، خوبی، رفتار، کتاب خانه، تخم مرغ، روزنامه فروشی.

انواع اسم غیر ساده  :    ۱-  مشتق(وندی) 2- مرکب 3 –وندی-مرکّب( مشتق – مرکب)

1-مشتق(وندی): واژه اي است كه از يك جزء معنی دار و يك يا چند ((وند)) اشتقاقي تشكيل مي شود مثل : دانش، گرما ،دردمند.

بعضی از ساخت های اسم مشتق:

1-   صفت + ی : خوبی ، سفیدی

2-  اسم + ی : بقالی ، ابری ، ساحلی

3-بن ماضی + ار: کردار ، نوشتار، دیدار

4- بن مضارع + ه : خنده ، لرزه ، تابه

5- اسم + ه : زبانه ، دهانه ، دندانه

6- صفت + ه: زرده ، سفیده، هفته ، سده

7- بن مضارع + ش: روش ، نگرش ، ورزش

8- اسم + ستان : گلستان ، ترکمنستان ،

9-  اسم + گاه: خوابگاه ، شامگاه ، تعمیرگاه

10-اسم + زار : لاله زار ، ریگزار ، کشتزار

11-اسم + چه :باغچه ، دریاچه ، بازارچه

12- اسم + واره : گوشواره ، ماهواره ، جشنواره

13- اسم + بان : باغبان ، پاسبان، کشتیبان

14- اسم + ک: اتاقک ، عروسک ، شهرک

15 – بن ماضی + ن : کشتن ، مردن ، پریدن

16- صفت + ا : گرما ، درازا ، پهنا

 

2-مركب: واژه اي كه از دو تكواژ آزاد يا بيشتر تشكيل مي شود مثال:لاک پشت،دارو خانه،راهبر،رهبر،پیرو...

برخی از اسم های مرکب:

1-   اسم + اسم: رخت خواب ، شتر مرغ

2-  صفت + اسم : چهل چراغ ، سفید رود ، خوش رنگ

3-اسم + بن مضارع :گوش مال ، گل فروش ، نمک پاش

4- اسم+ بن ماضی : کار کرد ، رهاورد ، دست برد

3-مشتق-مرکّب(وندی-مرکّب):واژه هایی هستند که از دو یا چند جزء معنی دار همراه با یک یا چند وند ساخته شده اند.

مثال:رودررو،خانه به دوش،خوردو خوراک،لبالب،دانش آموز

 

وند ها از نظر تأثیر گذاری در کلمه دو نوع هستند1-وندهای غیر مشتق ساز(تصریفی)2-وندهای مشتق ساز(اشتقاقی).

1- وندهای غیر مشتق ساز :این نوع وندها از

كلمه مشتق نمي سازند. عمده اين تكواژها عبارتند از : 1-علامتهای جمع فارسی و عربی((ها)) و ((ان)) ( سنگ ها مردان))/(ون،ین،ات)

2-((تر)) و ((ترين)) (بزرگ تر و بزرگ ترين) 3-(ي )نكره و وحدت (( بِ )) مثال:مردی را دیدم

4-ضمایر پیوسته(م،ت،ش،مان،تان،شان)

2-وندهای مشتق ساز:تكواژهاي اشتقاقي وقتي با تكواژهاي ديگر تركيب شوند در بارِ معنايي آن ها تاثير مي گذارند و

مقوله دسوری را تغییرمی دهند.

وندها از نظر موقعیّت در کلمه به سه دسته تقسیم می شوند:1-پیشوند2-میانوند3-پسوند

1-   صفت + ی : خوبی ، سفیدی

2-  اسم + ی : بقالی ، ابری ، ساحلی

3-بن ماضی + ار: کردار ، نوشتار، دیدار

4- بن مضارع + ه : خنده ، لرزه ، تابه

5- اسم + ه : زبانه ، دهانه ، دندانه

6- صفت + ه: زرده ، سفیده، هفته ، سده

7- بن مضارع + ش: روش ، نگرش ، ورزش

8- اسم + ستان : گلستان ، ترکمنستان ،

9-  اسم + گاه: خوابگاه ، شامگاه ، تعمیرگاه

10-اسم + زار : لاله زار ، ریگزار ، کشتزار

11-اسم + چه :باغچه ، دریاچه ، بازارچه

12- اسم + واره : گوشواره ، ماهواره ، جشنواره

13- اسم + بان : باغبان ، پاسبان، کشتیبان

14- اسم + ک: اتاقک ، عروسک ، شهرک

15 – بن ماضی + ن : کشتن ، مردن ، پریدن

16- صفت + ا : گرما ، درازا ، پهنا

 

2-مركب: واژه اي كه از دو تكواژ آزاد يا بيشتر تشكيل مي شود مثال:لاک پشت،دارو خانه،راهبر،رهبر،پیرو...

برخی از اسم های مرکب:

1-   اسم + اسم: رخت خواب ، شتر مرغ

2-  صفت + اسم : چهل چراغ ، سفید رود ، خوش رنگ

3-اسم + بن مضارع :گوش مال ، گل فروش ، نمک پاش

4- اسم+ بن ماضی : کار کرد ، رهاورد ، دست برد

3-مشتق-مرکّب:واژه هایی هستند که از دو یا چند جزء معنی دار همراه با یک یا چند وند ساخته شده اند.

مثال:رودررو،خانه به دوش،خوردو خوراک،لبالب،دانش آموز

 

وند ها از نظر تأثیر گذاری در کلمه دو نوع هستند1-وندهای غیر مشتق ساز(تصریفی)2-وندهای مشتق ساز(اشتقاقی).

1- وندهای غیر مشتق ساز :این نوع وندها از

كلمه مشتق نمي سازند. عمده اين تكواژها عبارتند از : 1-علامتهای جمع فارسی و عربی((ها)) و ((ان)) ( سنگ ها مردان))/(ون،ین،ات)

2-((تر)) و ((ترين)) (بزرگ تر و بزرگ ترين) 3-(ي )نكره و وحدت (( بِ )) مثال:مردی را دیدم

4-ضمایر پیوسته(م،ت،ش،مان،تان،شان)

تكواژهاي اشتقاقي وقتي با تكواژهاي ديگر تركيب شوند در بارِ معنايي آن ها تاثير مي گذارند و

مقوله دسوری را تغییرمی دهند.

وندها از نظر موقعیّت در کلمه به سه دسته تقسیم می شوند:1-پیشوند2-میانوند3-پسوند

1-پیشوندهای معروف زبان فارسی:بِ،نَ،بی،با،نا،هم

2-میانوندهای معروف زبان فارسی:ا،تا،و،در،به

3-پسوندهای معروف زبان فارسی:

1-         آسا: پسوند چگونگی و مانندگی می باشد. مانند: نهنگ آسا، شیرآسا، اهریمن آسا.

2-         آگین(گین): پسوند دارندگی و اتصال می باشد. مانند: برف آگین، زهرآگین، خشمگین.

3-         او: پسوند تصغیر و تحقیر است. مانند: یارو، شکمو، دخترو.

        

4-         ا: این پسوند به بن مضارع می چسبد و صفت فاعلی مطلق می سازد. مانند: بینا، شنوا، روا

       

5 -        ا: این پسوند از مشخصه ای صفت می سازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: ژرفا، گرما، دازا، بلندا، پهنا.

      

6-       اراین پسوند به بن ماضی می چسبد و صفت فاعلی می سازد. مانند: برخوردار، گرفتار، مردار، نوشتار.

7-       ار: این پسوند به بن ماضی می چسبد و اسم مصدر می سازد. مانند: گفتار، رفتار، شنیدار.

8-       اک: این پسوند به بن مضارع می چسبد و به معنی «آنچه کنند» می باشد. مانند: خوراک، پوشاک، کاواک.



9-       اُم: کاربرد این پسوند در اعداد است. مانند: یکم، دوم، سوم.

10-       ان: این پسوند به بن مضارع چسبیده و صفت فاعلی می سازد. مانند: روان، گریان، سوزان.

11-       ان: این پسوند به بن مضارع چسبیده و از فعل قید می سازد. مانند: دوان دوان، جهان، کِشان.

12-       انه: این پسوند از اسم قید می سازد. مانند: دانشمندانه، پیامبرانه.

13-       . انه: این پسوند از اسم صفت می سازد. مانند: مردانه، زنانه.



14-       ین: پسوند دارندگی و اتصال است. مانند: زرین، سیمین.

15-       ینه: این پسوند اسم ساز است. مانند: خاگینه، زرینه، سیمینه، آردینه(حلوا)



16-       بان: این پسوند صفت فاعلی که دلالت بر نگاهبانی و حفاظت می کند، می سازد. مانند: راهبان، پاسبان، دژبان.



17-       چه(ژه): پسوند تصغیر است. مانند: موچه، موژه، نایژه

18-       دان: پسوند مکان ساز است. مانند: نمکدان، شکردان.

19-       دیس: پسوند مانندگی است. مانند: ناودیس، تاقدیس، تندیس، سردیس، خاجدیس، دلدیس، بادام دیس.

20-       زار: این پسوند اسم مکان می سازد. مانند: لاله زار، سبزه زار.

21-       سار: پسوند مکان ساز است. مانند: یخسار، کوهسار، دیوسار.

22-       سان: پسوند مانندگی، چگونگی است. مانند: دیوسان، شیرسان.

23-       ستان: پسوند مکان ساز است. مانند: باغستان، گلستان.



24-       ش: این پسوند به بن مضارع می چسبد و اسم مصدر می سازد. مانند: روش، آموزش.

25-       فام: این پسوند به آلودگی و رزیدگی بر چیزی دلالت می کند. مانند: زرفام، زرینه فام.

26-       ک: پسوند تصغیر یا تحقیر است. مانند: مردک، زنک، روباهک.

27-       کار: این پسوند از اسم صفت فاعلی می سازد. مانند: چوبکار، آهنکار.

28-       کده: این پسوند اسم مکان می سازد. مانند: دانشکده، پژوهشکده.

29-       گار: این پسوند به بن مضارع می چسبد و صفت مبالغه می سازد. مانند: آموزگار، پروردگار، فریفتگار.

30-       گان: این پسوند اسم مجموعه از چیزی می سازد. مانند: اندامگان(مجموعه اندام ها)، حسابگان، افزارگان.

31-       گاه: این پسوند اسم مکان می سازد و غالبا به بن مضارع افزوده به «ش» مصدر ساز می پیوندد. مانند: دانشکده، پژوهشکده.

32-       گر: این پسوند از اسم صفت فاعلی می سازد. مانند: پژوهشگر، رفتگر.

33-       گری: این پسوند اسم مصدر از شغلی می سازد. مانند: رفتگری، ریخته گری.

34-       گون: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهگون، پری گون، لاله گون.



35-       مان: این پسوند غالبا به بن مضارع یا بن ماضی چسبیده و اسم مصدر می سازد. مانند: پرسمان، گفتمان، گزیدمان(انتخابات)، گماشتمان(انتصابات(

36-       مند(اومند(:سوند دارندگی است. مانند: دانشمند، بهرمند، فرهمند.

37-       نا: این پسوند از مشخصه ای صفت می سازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: فراخنا، تنگنا، دازنا.

38-       ناک: این پسوند به آلودگی، دارندگی یا فراوانی بر چیزی دلالت می کند. مانند: فراخناک، چسبناک، نمناک

40-       نده: این پسوند به بن مضارع می چسبد و صفت فاعلی می سازد. مانند: بیننده، گواژنده(طعنه زننده).

41-       وار: این پسوند از اسم قید می سازد. مانند: دیوانه وار، فرشته وار.

42-       وار: این پسوند از اسم صفت فاعلی می سازد. مانند: بزرگوار، سترگوار، سوگوار.

43-       واره: این پسوند اسم انجمن یا هماد از کاری می سازد. مانند: جشنواره، سوگواره، اشکواره. این پسوند برای ساختن "نام" هایی بکار میرود که همانندی با یک چیز/کار (نام" دیگر را برساند ولی در ترازی کوچکتر و پایین تر از ان است، بدان میماند و به چم آن وابسته است ولی براستی خود آن نیست مانند:ماه - ماهواره که بجای " قمر مصنوعی" که پیشتر میگفتند درست شد. سنگ - سنگواره که بجای فوسیل بیشتر بکار میرود جشن- جشنواره که به چم فستیوال بکار میرود گوش – گوشواره

44-       واری: این پسوند اسم مصدر می سازد. مانند: سوگواری، اشکواری.

45-       ور: این پسوند صفت فاعلی می سازد. مانند: دانشور، راهور، کنشور، پاسور(پلیس).

46-       وش: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهوش، پری وش، فرشته وش.

47-       وند: این پسوند بر چگونگی و مانندگی و گاهی دارندگی دلالت دارد. مانند: شهروند، دیووند.

48-       ه: این پسوند به بن مضارع می چسبد و اسم افزار می سازد. مانند: استره(از استردن)، ماله، رنده(از رندیدن)، تراشه.

49-       ه: این پسوند به بن مضارع می چسبد و اسم مصدر می سازد. مانند: خنده، مویه، گریه، آموزه.

50-       ی: این پسوند به اسم می چسبد و صفت ساز است. مانند: سنگی، هندی، سیگاری، شطرنجی

51-       ی: این پسوند به اسم و صفت می چسبد و اسم ساز است. مانند: برادری، بزرگی، شیرینی، بیگانگی، عکاسی

نكته آخر اين كه اهل زبان پيشينه كلمه ها را در نظر نمی گيرند بلكه وضعيت امروزي آن ها را

مي بينند. مثلا كلمه هاي دشوار ( دشخوار ) سهراب ( سهرآب ) كوچه ( كوي چه ) مژه

( موي چه = موي ژه ) زمستان ( زم ستان ) سنگین،شیرین،دستگاه و كلمه هايي مانند اين ها امروزه ساده به

حساب مي آيند.



تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1399برچسب:, | 15:16 | نویسنده : مهدی لایموت

«باسمه تعالی»

 

جمله

الف)تعریف محتوایی: جمله به کلمه یا مجموعه ای از کلمه ها گویند که پیامی را از گوینده به شنونده و از نویسنده به خواننده می رساند.

ب)تعریف ساختاری:جمله عبارتی است که دارای (نهاد و گزاره)باشد.

گاه یک کلمه به تنهایی یک جمله به حساب می اید

مانند علی به خانه امد و رفت

 متن بالا از دو جمله تشکیل شده است و رفت به تنهایی یک جمله است

در بعضی از جمله ها فعل حذف می شودمانند او را به کجا می بری ؟ به مدرسه اینجا فعل  می برم  حذف شده پس دو جمله است

تمرین درکلاس

الف)ابیات و عبارات زیر از چند جمله تشکیل شده است

ب)ای نام تو بهترین سر اغاز          بی نام تو نامه کی کنم باز

جواب 3 جمله است ای منظور ای خدا است مناداکه یک جمله محسوب می شود نام تو بهترین سر اغاز است حذف شده جمله دوم حساب می شود مصرع دوم  نیز یک جمله است   

ج)هم قصه ی نانموده دانی            هم نامه ی نانوشته خوانی     

برای فرا گرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن سری به طبیعت روستا زدم .

انواع جمله

جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان: 

 الف) خبری:خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد

ب)امری:کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله (.) می باشد

فعل امر دو ساخت دارد 1)دوم شخص مفرد بدون شناسه مانند

برو /بخوان /بنشین گاهی نشانه "ب"از اول فعل امر حذف میشود

مانند رو که در خانه ی خود بسته ایم                                         برو فعل امر


 دوم شخص جمع مانند:بروید/ بخوانید /بنشینید

ج)پرسشی :سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله (؟)  

باشد.) جمله پرسشی به دو گونه می اید همراه با نشانه های پرسشی ایا؟

چگونه ؟چرا؟مگر؟کدام؟کدامین؟و هیچ ؟ مانند ایا درس خوانده ای؟

بدون نشانه های پرسشی مانند درس خوانده ای ؟

در این جمله ها از طریق تغییر لحن و اهنگ متوجه می شویم که جمله پرسشی است 

د)جمله عاطفی:یکی از عواطف انسان مانند:تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و...را بیان 

می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد
                                                        

* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،« جمله ی دعایی » 

نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و

 این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند

علامت های درونی و بیرونی جمله:

1) هر یک از انواع جمله دارای علامت های بیرونی هستند خبری(.)  پرسشی(؟) امری(.) عاطفی(!)

2)علامت های درونی:کلماتی هستند که در داخل جمله به یاری آنها نوع جمله را تشخیص می دهیم.

جمله خبری علامت درونی ندارد.

علامت درونی جمله پرسشی واژه هایی مانند:آیا،چرا،کجا،کی و....

علامت درونی جمله امری فعل های امر و نهی می باشند.مانند:بروم،نیا،بنویس،ننویس

علامت درونی جمله عاطفی واژه هایی هستند که نشانگر عواطف اند مانند:کاش،چه،چقدر،عجب و ....

 

نوع جمله های زیر را از لحاظ پیام و محتوا مشخص کنید و علامت های بیرونی و درونی آنها را بنویسید. .

بر ورق سبز برگ/ خط خدا را بخوان

افرین جان افرین پاک را

مردم بالا دست چه صفایی دارند

با بهاری که میرسد از راه          سبزشو تازه شو بهاری شو

با خودش زیر لب چنین می گفت:        ارزوهایتان چه رنگین است

شبروان مست ولای تو علی             جان عالم به فدای تو علی

چه فرهادها مرده در کوه ها            چه حلاج ها رفت بر دارها



تاريخ : جمعه 14 اسفند 1398برچسب:, | 13:7 | نویسنده : مهدی لایموت

 

قید

 

 

قید کلمه یا گروهی است که مفهومی به مفهوم فعل و نیز به مفهوم صفت یا مسند یا قید دیگر و یا مصدر می افزاید و تو ضیحی درباره آنها می دهد و آنها را با آن مفهوم جدید مقید می کند . قیدی که فعل را مقید می کند قید فعل نامیده می شود . قید فعل چگونگی وقوع فعل را بیان می کند یا آن را به چیزی از قبیل مقدار، زمان، ترتیب، تکرار ومانند آنها وابسته می سازد .

بهترین راه شناخت قید در جمله این است که آن را از جمله حذف کنیم اگر در مفهوم جمله خللی ایجاد نشود آن کلمه قید می باشد .

اقسام قید( از نظر مفهوم ) :

قید از نظر مفهوم ،یعنی زمان، مکان، مقدار، چکونگی، یا مفهومی جز آن را برساند . معروفترین اقسام قید:

1- قید زمان: مانند روز، شب، صبح، امروز، امشب و ...

2- قید مکان: اینجا، آنجا، هر روز، همه جا، عقب، پایین و...

3- قید مقدار(کمیت): کم بیش، بسیار، خیلی، بس، کمی و...

4- قید کیفیت(چگونگی ): مانند، خوب، بد، زشت، زیبا، چگونه، آهسته ...

5- قید حالت: قید حالت، که حالت و چگونگی فاعل یا مفعول را در حین انجام دادن یا انجام گرفتن کار می رساند.

مانند: احمد خندان آمد.    خندان حالت خندیدن را نشان می دهد .

6- قید تمنا: کاش، کاشکی، ان شالله، لطفاً، ای افسوس ،

7- قید تاسف: متاسفانه، افسوس، وای، دریغ، دریغا و...

8- قید تعجب: عجب، شگفتا، وه ، به به و...

9- قید قصد:  ترحما، از روی تفنن، تبرکا و...

10- قید تدریج: دقیقه به دقیقه، هفته به هفته، اندک به اندک  و...

11- قید تکرار: باز، دیگر، دوباره، دو مرتبه، مجدداً و...

12- قید تفسیر: یعنی، بدین معنی که، به عبارت دیگر و...

13- قید ترتیب: یک یک، دو دو، پی در پی و...

14- قید پرسش: آیا، چرا، چه، کجا و...

15- قید استثنا: بجزکه، مگر که، استثنائاًو...

16- قید نفی: هرگز، به هیچ وجه، ابداً و...

17- قید تصدیق و تاکید: بلی، حتماً، قطعاً و...

18- قید تشبیه: گویی، گفتی، به سان و...

19- قید علت: از این رو، بدین جهت، به این دلیل  و...

20-  قید انحصار: فقط، بس، تنها، منحصراً.

21- قید تبری و ادب: دور از مجلس، خدا نکرده، دور از رو.

22- قید اختصار: فی الجمله، باری، الغرض.

قیدها از نظر ساختمان:الف : قیدهای نشانه دارب: قیدهای بی نشانه

قیدهای بی نشانه

 

1- قیدهای مختص: واژه هایی هستند که همیشه قیدند؛ ناگهان،سپس،بالاخره، هنوز، هرگز، البته، شاید، خیلی،چرا،آری،بلی.

 

2- گروه اسمی مشترک با گروه قیدی :بعضی از واژه ها می توانند گروه اسمی باشند ونقش های  اسم را بپذیرند و هم می توانند گروه قیدی قرار بگیرند ؛امروز، امشب، دیروز، شب، روز، صبح، فردا، تابستان، جمعه، عیدنوروز، آن جا، هرجا،کجا؟

 

3- می دانیم که بعضی از واژه ها هم می توانند صفت قرار گیرند و هم گروه قیدی .این گونه واژهها وقتی وابسته اسم باشند، صفت اند ،مانند: (هوای خوب )،اما وقتی با فعل در رابطه ی مستقیم باشند ،گروه قیدی اند :علی خوب می رود.

قیدهای نشانه دار

1- کلمات تنوین دار: هر واژه ای که در آخر آن تنوین بیاید، به گروه قیدی (قید مختص نشانه دار) تبدیل می شود .شمار زیادی از این واژه ها را می توان به شکل (پیشوند +گروه اسمی )درآورد.

 اصلاً ( = در اصل)    احتراماً( = با احترام )    تدریجاً(= به تدریج )و...

واژه های تنوین دار عربی از این جمله اند. مانند : واقعاً

2- پیشوند قید ساز +گروه اسمی: این گروه واژه ها را باید از متمم های قیدی باز شناخت . در این واژه ها  جزء نخست، پیشوند است نه حرف اضافه و با گروه اسمی پس از خود یک واژه مشتق می سازد. به همین دلیل- چنان که دیدیم- بیشتر این نوع قیدها را می توان با گروه های قیدی تنوین دار یا قید ساده عوض کرد .

به ظاهر= ظاهراً                                   به دقت= دقیقاً

3- متمّم های قیدی:  حرف اضافه + اسم/ ضمیر : به آن گروه اسمی که پس از حرف اضافه بیایداگر متمّم اجباری نباشد یعنی حذف آن ممکن باشد- گروه قیدی (متمّم قیدی )می گوییم.

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 2 اسفند 1398برچسب:, | 14:23 | نویسنده : مهدی لایموت

قصیده کامل «ای وطن» ادیب الممالک(36بیت)



ای خزیده در این سرای کهن

ای دمیده چو گل درون چمن

نکته ای گویمــت که گر شنوی

شاد مانی به جان و زنده به تن

آدمی را چو هفـــت مهــــر به دل

نبــــــود کم شمار از اهریمن

مــهر ناموس و زندگـــانی و دین

عزت و خاندان و مال و وطن

وان که بیهـــوده بگــــذراند عـمر 

هست نــــادان و ابله و کودن

وان که ایمان به دین خویش نداشت

از بدیــــهای او مـــباش ایمن

وان کــــه قــــدر شــرف نداند باد 

ذل و فقــــــــرش قبا و پیراهن

وان که اسراف پیشه کرد به مــــال

نشــــــود شمع خانه اش روشن

وان که حب وطن نداشــــت به دل 

مرده زان خوبـــتر به مذهب من

ای وطــــن ای دلِ مــــــــــرا مأوا

ای وطـــــــن ای تنِ مرا مسکن

ای وطن ای تو نور و ما همه چشــم 

ای وطن ای تو جان و ما همه تن

ای مرا فــکرت تــــــــو در خـــاطر 

وی مرا منّـــــــــت تو بر گردن 

ای تراب تــــــــو بهتر از کـــــــافور 

ای نسیم تو خـــــــوشتر از لادن

ای فضـــــــای تـــــــــو به ز باد بهار

ای هــــوای تو به ز مشک ختن 

ای تــف غیـــــــرت تــو خاره گداز

ای مــــــی همت تو مرد افکن

 پشه با یاری تو پیـــــــــــل شـــــکار 

روبه از نیــــــروی تو شیر اوژن 

ای عیون کریمـــــه را منــــــــــــظر

ای عظام رمـــــــــــیمه را مدفن 

ای غــزالان شوخ را گلــــــــگشت

ای درختـــــان سبز را گلــــشن 

نار تـــــــــو خوبتر ز بــــرد و سلام

خار تو تـــــازه تر ز ورد و سمن 

با تـــــــــو بر زهر جــــان ما مشتاق

بی تو با نور چـــــــشم ما دشمن 

از تو گر رو کنم به دار ســــــــــرور

هست در دیده ام چــو نور حزن

از هوای تو مغزم آن شــــــــــــــنود

که رسول خدا ز بــــــــــاد یمن 

ای به یاد تو در سرای سپنــــــــــــج 

ای به نام تـــــــو در جهان کهن

تخت جمشــــــــــــــید و افسر دارا 

تیغ شــــــــــاپور و رایت بهمن 

ای به مهر تو با هــــــــــــــزار اسف

ای به راه تـــــــــو با هزار شجن

خسته در هر رهی دو صد بهــــــــرام 

بسته در هر چهـــی دو صد بیژن

ای ز شاپور و اردشیـــــــــــر به پای

مانده آباد دشــت و باغ و چمن

ای زبهرام و یزد گرد به جـــــــــــای 

چشم اســـــــــفندیار رویین تن

ای پی نرگس تو غرقه به خـــــــــون

مانده ویـــران دیار و ربع و دمن

ای سپرده هـــــــــــزار دستـــــــانت 

خانه و آشیــــــان به زاغ و زغن

ای پس از صد هزار رود و ســــــرود

خـــواسته از سرای تو شـــــیون

از هــــــــــــــوای تو هر که برگردد 

متوسل بود به جبت و وثــــــــن

وثنی بهترســــــت از آن که به صدق

نپرستــــــــــد تو را بسان شمن 

ای برادر بتـــــــــــــــاب از آتش ما

آن دلی را کــه سخت تر ز آهن

گریه کن بر وطن کــــــه گریه ی تو

چشم دل را همــــی کند روشن 

به هوای وطن زنان گریـــــــــــــــند

گر نگریی تو کمتــــــری از زن

 

 



تاريخ : چهار شنبه 2 اسفند 1398برچسب:, | 13:19 | نویسنده : مهدی لایموت

شعر کامل «ای وطن» سلمان هراتی



ادامه مطلب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد